SEHUN POVدست میلا بین بازوم اسیر بود و لبخند مسخرش که فقط باعث میشد بیشتر بخوام از خودم دورش کنم،روی ل/بهاش بود.به سمت مهمونایی که میشناختیم میرفتیم و حرف میزدیم..درباره همه چیز...شرکت.. سهام... زندگیمون...همه چیز..همونطور که به راه رفتن بین مهمونا ادامه میدادیم،آقای دو رودیدم که به سمتم میاد...تو نزدیکترین حالت بهم وایستاد و تو گوشم گفت-اومد..جلوی در منتظره..لبخند زدم و گفتم-بگو بره بالا...آقای 0=3+3...
ما را در سایت 0=3+3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : exohunhanfanfiction بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 19:52